آهنگ بلوچی عارف دهقان بنام ای دل ت په کی گرده
آهنگ بلوچی ای دل ت په کی گرده با صدای عارف دهقان
خواننده پاپ بلوچ

آهنگ بلوچی ای دل ت په کی گرده با صدای عارف دهقان
خواننده پاپ بلوچ

آهنگ رپ بلوچی زمانگ هماهه با صدای ایوب ام جی آی
رپر بلوچ
آهنگ و تنظیم : ایوب مهرجویی ( ام جی آی )

تنظیم : سعید شاهکار
متن دکلمه حسن اربابی
اهورایی ترین شب ها شب تو
شب ماهورو انگور و لب تو
قصیده مو غزل گونه کجایی
نمیخواهد بیاسایم تب تو
______ هنرمندان بلوچستان _____
نمیفهمی و طاقت میکنم بعد
خیالت تخت راحت میکنم بعد
اگر دیدم صبوری بی نتیجه است
به نام تو خیانت میکنم بعد
______ هنرمندان بلوچستان _____
صدایم می زنی افسوس در باد
شبیه آرزویی رفته بر باد
دعای هر شبم این است اما
خیالت در سر من بیشتر باد
______ هنرمندان بلوچستان _____
به جای گریه , گل, لبخند بفرست
دوباره طرحی از پیوند بفرست
بدون دست هایت سردو تلخم
برایم بوسه ای از قند بفرست
______ هنرمندان بلوچستان _____
دوبیتی در دوبیتی بوس بودیم
دوماهی توی اقیانوس بودیم
ولی حالا ولی حالا, ولی آه
نمیگویم ولی افسوس, بودیم
______ هنرمندان بلوچستان _____
چطور از دل بگویم آرزو را
چطور از او بگویم آبرو را
دخالت ها , تعصب های قومی
به من هرگز نمی دادند اورا
______ هنرمندان بلوچستان _____

آهنگ ترنس و زیبای بلوچی در سبک پاپ از گروه لیپار باند
آهنگ پاپ بلوچی , خواننده بلوچ , هنرمندان بلوچ
خوانندگان :
وحید فرزانه
هادی نارویی
ترانه و اهنگ : هادی نارویی
تنظیم ، میکس و مستر : وحید فرزانه

آهنگ رپ بلوچی بده دز منا با صدای وحید ترکش و معین توار
رپران بلوچ


«بسمالله الرحمن الرحیم» را میگوید و زیر لب به زبان مادری دعایی میخواند. بعد شروع میكند به ورز دادن توده گل. قدرت دستهایش به ظاهرِ لاغر و تكیدهشان نمیآید. اما خطوط درهم دستهای مریم سالهاست با گل آشناست. دستانش روایت زنده تاریخ سفال است پیش از ابداع چرخ سفالگری.
میگوید در كودكی در كنار مادر و خواهران بزرگترش سفالگری را در لابلای بازیهای كودكانه آغاز كرده و یك روز از مادرش درخواست كرده تا كمی گل در اختیار او بگذارد و او از روی دست خواهران بزرگترش شروع به ساختن ظرف میكند. مادر كارش را میپسندد و مریم كوچك از آن پس به جمع چند نفره زنان خانوادهاش پیوست و هنر اجدادی زنان خانواده را ادامه داد. زمانی را به یاد دارد كه با دست كوزههایی برای ذخیره گندم میساختند؛ كوزههایی چنان بلند كه مریم در كوزه مینشسته و قد و قامت سفال را بالا میآورده و دور تا دورش را با همان صدفهای دریایی صیقل میداده است.
دستهای مریم گرچه پیر شدهاند اما هنوز هم كاری را میكنند كه چرخهای سفالگری انجام میدهند. به فرزی گل را میگذارد روی ظرف كوچكی كه با خاك پر كرده است و حصیری روی آن انداخته. گل را شكل میدهد و ظرف زیرین را میچرخاند، گل را بالا میآورد و با سر انگشتانش به ظرفها حالت میدهد. نوع و شكل و شمایل ظرفهایی كه مریم درست میكند محدود است به همانها كه از مادرش یاد گرفته. ساخت هر نوع ظرف شیوهای دارد و میگوید از قدیم هر كدام از اینها برای كاری استفاده میشده، یكی دیگ غذاپزی و دیگری اسپندان و آن یكی ظرف آب و...
در ٨٧ سالگی روی چشمهایش را پردهای از كهولت گرفته است و تیغ آفتاب، ردهای تیرهای را روی صورتش به جای گذاشته است كه بیشترشان حاصل گوشهنشینی در كارگاه خاك و آفتاب است.
میگوید حافظهاش ضعیف شده و حتی یادش نمیآید شوهرش را چه زمانی و چطور از دست داده، چشمانش هم ضعیف شده و نوههای دخترش را از هم تشخیص نمیدهد، اما دستهایش هنوز گل را چنان میرقصانند كه انگار مریم هنوز همان دخترك جوان و پر از شوق است. میگوید: «در كودكی مثل استادان كار میكردم. این حرف من نیست، مادرم میگفت.»
مریم ارباب یك دختر و دو پسر دارد و با فرزندان و نوههایش در یك خانه زندگی میكند. دخترش كه حالا سنین میانسالی را پشت سر گذاشته است، راه مادر را ادامه نداده. مریم میگوید كه نه علاقه داشت و نه استعدادش را. از میان اعضای خانواده، تنها همسر نوه او به یادگیری سفال علاقه نشان داده است. دخترك روزهایی را در كنار دست مادربزرگ مینشیند و معجزه خاك و آب را یاد میگیرد تا هنر مریم بعد از خودش به خاك سپرده نشود. این سالها كه توان به كوه رفتن و آوردن خاك مخصوص سفال دستساز را ندارد، یكی از پسرانش این كار را برای او انجام میدهد. نوههای دخترش دور مریم بازی میكنند و او قربان صدقهشان میرود. دخترش میگوید كه همین سفالگری، مادرم را در این سن سر پا نگه داشته است. او در این سن و سال از راه ساخت این سفالها و درآمد اندك فروششان امرارمعاش میكند. میگوید: «كار بكن و منت حاتمطایی هم نكش. سالهاست روزی من از ساخت همین سفالهاست.»
خاك كوههای اطراف فنوج را تبدیل به هنری میكند كه همدم این پیرزن است و مدام میگوید كه سلامتی و زندگیام را مدیون همین خاك هستم. به ساعتی هم نرسیده، مریم از تكهای گِل كه در میان مشتهایش ورز داده بود و روی بشقابی كوچك چرخانده و رقصانده بود، ظرفی درست میكند. هسته خرمای كوچك آخرین ابزار كار مریم است. ناهمواریهای ریزی كه با صدف دریایی رفع نشدهاند را با وسواس صاف میكند و كوزه را در آفتاب میگذارد. همین كه ظرف خشك میشود نوبت رنگ است و نقوشی كه روی آن ظرفها میكشد را از مادرش یاد گرفته است. طرحهایی ساده و غریب كه با طراحیهای امروز روی سفال متفاوت است. نقشها، خطوطی صاف و ساده هستند كه پیرامون ظرف را احاطه میكنند. ابزار نقاشی مریم پر پرندگان است و قرمزی منحصر به فرد نقشها از خاكی در همان منطقه است كه با آب مخلوط میشود و رنگی به نام گِلُك را میسازد. كورهای كه مریم هنرش را در آن به آتش میسپارد تا جاودانه شود، چالهای كوچك و كمعمق است كه در آن برگهای خشكیده درخت خرما را آتش میزند، سفالها را لابهلای برگها دفن میكند و میپزد.
استاد بیمانند ساخت سفال دستساز میگوید: «هنر من گنج من است، گنجی كه سالها با من است.» این گنج كه سالها در خانه كوچك پیرزن نهفته بود، مدتی است پیدا شده و راه مسوولان استانی و كشوری و علاقهمندان صنایع دستی را گاهی به كارگاهش باز میكند. كارهایش در این چند ماه در چند نمایشگاه داخلی و یك نمایشگاه خارجی عرضه شده و یكی از آثارش در سال گذشته نشان مرغوبیت ملی دریافت كرده است.
در كنار شهرت سفال دستساز كلپورگان كه در روستای كلپورگان شهرستان سراوان ساخته میشود، مریم ارباب چندین كیلومتر آنسوتر در فنوج، تقریبا به همان شیوه اما مهجورتر به تنهایی سفال میسازد. سفالهای دستساز بلوچستان بدون لعاب هستند و با رنگهای طبیعی و نقوشی الهام گرفته از طبیعت كه در طول تاریخ تقریبا دستنخورده ماندهاند نقاشی میشوند. زنان سفالگر بلوچستان، موزههای زندهای هستند كه میتوان ساعتها آنها را به تماشا نشست و در آخر ظرفی را از آنها تحویل گرفت كه انگار از اعماق خاك كاوش شده و مربوط به هزاران سال قبل است.

آهنگ بلوچی وسرک با صدای خدامراد شهلی بر
خواننده و نوازنده اهل خاش

آهنگ بلوچی بنام عشق با صدای عبدالله حسین زهی
خواننده بلوچ

آهنگ رپر بلوچی وتاس با صدای حسین هفت
رپر بلوچ